جدال زندگی با آسیب نخاع

جدال زندگی با آسیب نخاع

خاطرات و تجربیات نخاعی شدن
جدال زندگی با آسیب نخاع

جدال زندگی با آسیب نخاع

خاطرات و تجربیات نخاعی شدن

50 > آخرین روز بهار 1393

با عرض سلام و ارادت خدمت دوستان و همدردان عزیزم ...امیدوارم حالتون خوب باشه ..از دو هفته قبل تلفن و اینترنتم کاملا قطع بود لذا از همه دوستانی که کامنت گذاشتند و دیرتر جواب دادم معذرت میخواهم.

البته همه همدردانم میدانند بیماری با این شرایط هر روز حالو هوایش متغیر است. یروز خوبو خوش یروزم بیحالو بی رمق. خلاصه به این نوع از زندگی عادت کردیم دیگه...امروز کمی حالم بهتر بود و اومدم چند سطر بنویسم تا از قافله عقب نمونم....!

در اخبار گزارشی رو دیدم و شنیدم، مطمعنم شما هم دیدید. در تهران بیمارستانی مختص بیماریهای مغز و اعصاب در حال ساخت است. و تا دو سال آینده به بهره برداری میرسد. و از این مکان برای درمان، آموزش، و توانبخشی استفاده میشود.این بیمارستان در دنیا کم نظیر خواهد بود و زیر نظر پرفسور سمیعی متخصص مغزو اعصاب اداره میشود.همین دکتر، ابراهیم تاتلیس خواننده ترک را از مرگ حتمی نجات داد و اکنون به زندگی معمول خودش ادامه میدهد...البته بنظر من یکی از دلایل نجات این مرد، داشتن پول زیاد و شهرت ایشان بوده....!

   

من مطمعنم روزی میرسه که همه ما بیماران نخاعی در این مرکز تحت درمان قرار میگیریم، و با پای خود به خونه برمیگردیم..!

تا آنموقع روشهای درمان نخاع هم، کاملتر و جهانی میشود . و بدون دغدغه و شک و گمان، درمان میشویم. انشالله...!

در آخر از تنها کسی که در این مدت دوهفته، با دادن کامنت و مسیج جویای حال من شد، بینهایت تشکر میکنم. و آرزوی بهترینها رو برایش دارم.

 وبلاگ  ( زندگی من)  نوشته لیلا خانم   معرف حضور خوانندگان عزیز.قسمت لینکها بروید.

خدانگهدار شما

49> خرداد 1393


سلام و عرض ادب خدمت خوانندگان عزیز و همدردان گرامی، امیدوارم حالتون خوب باشه و روزگار بر وفق مرادتون بگذره. امروز اول خرداد ماه سال 1393 میباشد.حدودآ شش سالو شش ماه از نخاعی شدنم میگذرد، در این مدت مثل تمام همدردان عزیز با عوارض آسیب نخاعی و مشکلات جسمی و روانی،مواجه بودم و هستم. گرچه هنوز به امید روزهای بهتر و سلامتی بیشتر، و چشم براه پیشرفت علم پزشکی در زمینه ترمیم طناب نخاعی امیدواریم، ولی سالها مثل برق و باد میگذرد. سالهایی که هر روز و شبهایش، شمع افروخته عمر و جوانی ما میسوزدو کوتاهتر میشود....!! روز جمعه با خواهر و برادر و خانوادهای مربوطه برای خوردن توت به طبیعت رفتیم. بعد از نیم ساعت رانندگی به درختان مورد نظر رسیدیم. یکی از کسانی که چابکتر از بقیه بود به بالای درخت رفت و دیگران با همکاری هر کدام گوشه ای از چادر بزرگی که برای اینکار اماده شده بود گرفتند تا توت های شیرین به روی زمین نریزد. من هم روی ویلچرم نشسته بودم و از دور شاهد ماجرا بودم. برایم هم جالب بود هم ناراحت کننده...! چون  این درختان توت، زمانی که من سالم بودم نهالهایی جوان و هنوز به ثمر نرسیده بودند.فقط برای فرار از تابیدن مستقیم نور خورشید و آفتاب داغ تابستان و استراحت و صرف نهارکارگران،در سایه آن اطراق میکردیم..چند لحظه بفکر فرو رفتم و رشد و به بار نشستن درختان توت، در طول این شش سال من را متعجب ساخت که چرا این رشد در طی این سالها در طناب نخاعی من متوقف بوده...!! بیاد دارم هفت سال قبل یکی از این نهالها را، چوپانی جاهل، از کمر شکست تا از آن برای چوبدستی استفاده کند، اما همین نهال شکسته و ناقص، با روییدن جستی از پایین، اکنون درخت کاملی شده و ببار نشسته...!! با دیدن این وضعیت سوالی در ذهنم بوجود آمد، که چرا محل آسیب دیده نخاع و عصبها،به رشد مجدد ادامه نمیدهند؟....؟...دیگه بیش از این مزاحم اوقات شما نمیشوم، در آخر از همه همدردان عزیز تقاضا دارم، وبلاگهای همدیگر را لینک کنید و اگر وبلاگ ناشناخته ای میشناسید که کمکی به درمان و آشنایی با عوارض بیماری است معرفی نمایید.../ وبلاگ همدرد گرامی طیبه خانم بنام (نخاع عزیز) در قسمت لینکها معرف حضورتون میباشد...........تا بعد خدانگهدار         چند عکس جدید از گلهای بهار امسال آپلود کردم تقدیم به شما دوستان عزیز در قسمت عکسها