جدال زندگی با آسیب نخاع

جدال زندگی با آسیب نخاع

خاطرات و تجربیات نخاعی شدن
جدال زندگی با آسیب نخاع

جدال زندگی با آسیب نخاع

خاطرات و تجربیات نخاعی شدن

51> معلول گرمازده

سلام خدمت همدردان عزیز و خوانندگان گرامی. ماه مبارک رمضان را به شما و خانواده محترم تبریک میگم. امیدوارم تمام بیماران مورد لطف خدای متعال قرار گیرند. فصل تابستان امسال با گرمای بی سابقه شروع شده و برای بیماران و معلولانی که از امکانات سرمایشی خوبی برخوردار نیستند، تحمل گرما سخت و دشوار است. خودم جزء این گروه هستم. البته بگم که وضع مالی و اقتصادی ضعیف نقشی در این وضع نداره..چون تو روستا زندگی میکنم و همیشه حدود پنج درجه نسبت به مشهد دمای هوا پایین تره...اما امسال با وجود حس ناقصم، به این نتیجه رسیدم. برای فرار از گرمای ظهر تا شب این روزا، از آبپاش دستی استفاده میکنم، و گهگاهی سروصورت و حتی لباسهایم را خیس میکنم و تا حدودی از گرمای بدنم کم میشود...تنها مشکلی که این روش برای من ایجاد کرده، چند باری چشمهایم عفونتی شده و برای دفع و رفع این عفونت مجبور شدم از قطره استریل چشمی استفاده کنم...!

در این مدت حدود هفت سال بیماری و بستری بودنم، تنها یادگار سلامتی و روزهای خوش زندگیم. هوشیاری و ذکاوت مغزی هست، که به ارمغان برایم مانده. همان هوشیاری که بارها جانم را در برابر سنگدلان و پرسنل بی تجربه، ای سی یو بیمارستان(شکنجه گاه) امدادی مشهد؛ حفظ کرد..!

تنها کاری که یک فرد نخاعی، میتواند بخوبی انجام دهد، همون فکرو خیال است. چون هم فرصت کافی دارد، هم احتیاج به استفاده از عضلات ندارد. و دیگر اینکه بعد از بیدار شدن، چاره دیگری در پیش نیست.باور کنید بعضی مواقع، علارغم درد و رنجهای فراوان اوایل بیماری، دلم برای تبهایش، برای دیدن تکان خوردن انگشتان پاهایم، برای امید و دیدن سراب هایش، برای اعتماد بنفسهای کاذبش، دلم تنگ میشود..!!!!!!!!!!

دلم خیلی غم دارد اکنون....دلم بجای پا پر میخواهد اکنون.....چشمهایم چشمه شد اکنون.......اما باز هم خدایی مانده اکنون....!!!!!!!!!

این نوشته ها، کپی و کلیشه ای نیست. حرفهایی است که به دلم و زبانم جاری شد. احساسی با چاشنیه واقعییت..

راستش هدفم از نوشتن این پست، خبر اختراع یک بازی بود که هم سرگرمیه  و هم ورزشی !.. اما با نوشتن مقدمه و ادامه آن، احساس بر هدف غالب شد و راه به بیراهه رفت!

هنوز تا دوباره نرفته برگردیم به موضوع اصلی..! یکماهی میگذرد که، یه روز اتفاقی به این بازی و اختراع پی بردم. واضح بگم که این وسیله بازی خیای شیک و جالب است. گجتی است برای سرگرمی خانواده ها، بازی بچه ها، بزرگسالان، حتی برای معلولان. برای بازی با این گجت، احتیاج به جای مشخصی نیست. هم در فضای ازاد مثل بیابان، کنار ساحل دریا،داخل حیاط خونه، و حتی در اطاق و کافه ها، و جاهای عمومی استفاده کرد. این بازی به چند روش اجرا میشود. و تعداد بازیکنان از دو نفر شروع میشود تا چهار نفر..این اختراع و بازی، نیاز به زبان خاصی ندارد. به همین دلیل قصد دارم، برای ثبت و تولید انبوه آن به یکی از کشورهای امریکا، المان یا چین سفر کنم..!

هدف دوم من از سفر به خارج درمان است. که البته بستگی دارد چقدر در این کار و ثبت اختراع موفق بشوم. در این رابطه هیچ تحقیقی نکردم. فقط میدونم صددرصد شدنی و قابل انجام است. لذا از همه خوانندگان وبلاگم استدعا دارم برای تحقق هدفم همکاری نمایید. چون نیاز به یک ساپورت و حمایت کننده دارم. برای تحقیق به یک نت پرسرعت و برای پیدا کردن یک سرمایه گذار مشکل دارم.  اگر کسی کاری و یا راهی مطلوب  ارائه بدهد، بدون هیچ شکی بی نصیب از توفیق نخواهد ماند.همدردانم در اولویت هستند و هدفم بزرگ و خیر است. مثلی هست: خدا گر ببندد زحکمت دری..ز رحمت گشاید در دیگری...! شاید نخاعی شدنم حکمتی از سوی خدا باشد...،،،"

در این پست  هدفم را ثبت کردم تا به همه شما ثابت کنم. هیچ چیزی غیر قابل انکار نیست...!

و دیگر اینکه اگر برای راحتی خودم و مشکلاتی که برای یک فرد نخاعی ایجاد میشود اقدام بفروش ایده خود کردم بدانید این مخترع یک ایرانی،یک معلول نخاعی،و یک بیسواد بوده است/ باتشکر

معرفی وبلاگ این هفته بنام (من و ویلچرم) با مدیریت اقای ناصری