جدال زندگی با آسیب نخاع

جدال زندگی با آسیب نخاع

خاطرات و تجربیات نخاعی شدن
جدال زندگی با آسیب نخاع

جدال زندگی با آسیب نخاع

خاطرات و تجربیات نخاعی شدن

36>نخاعی شدن و فصل تابستان1392قسمت سوم


سلام خدمت دوستان و همدردان محترم...امیدوارم حالتان خوب باشد.با توجه به اینکه چند روزی از ماه مبارک رمضان میگذرد باید عید سعید فطر را به همه دوستان و خوانندگان عزیز تبریک عرض کنم و از کسانی که در این مدت با حضور گرمشون و گذاشتن کامنت باعث خشنودی و دلگرمی بنده شدند کمال قدردانی و تشکر دارم....تقارن داشتن ماه مبارک رمضان در روزهای گرم تابستان برای روزه داران خیلی سخت و طاقت فرسا بود. بطوری که هیچ وقت به خودم اجازه ندادم و دلم نیومد از مادرم کاری یا کمکی درخواست کنم. به همین دلیل از صبح تا شب را داخل اطاق سپری میکردم. لحظه شماری میکردم زودتر هوا تاریک بشه تا اذان مغرب را بشنوم. دلم برای مادرم میسوخت،چون با وجود داشتن روزه از صبح زود مشغول کارهای خونه و آب دادن به باغچه ها بود. دلم خوش بود که افطار کنه بعد بتونم بهش بگم ویلچرم را بیار تا منم بروم توی حیاط یه هوایی بخورم.....درسته هوا خوردنی نیست اما همدردانم با واژه های این چنینی آشنایی دارند.....! مادرم را در خوردن افطارهمراهی میکردم و منتظر میماندم تا خوب سیر شود تا کاری برایم انجام دهد...اما اکثر اوقات بعد از خوردن افطار بقول خودش سنگین میشد و چاره ای جز خوابیدن در کنار سفره پهن شده افطارنداشت.....! دوباره منتظر مینشستم تا از خواب بیدار شود و تقاضای ویلچر کنم....هر شب که مادرم بعد از خوردن افطار خوابش میبرد منم بیکار نمی نشستم، با برداشتن مگس کش دستی خود را سینه خیز به نزدیک مادر میرساندم و مانع اذیت کردن مگسها و پشه های مزاحم میشدم. گهگاهی موفق میشدم چند تا از آنها را به هلاکت برسانم. چون نخاع گردنی هستم دست چپم فقط میتونه مزاحمین رو فراری یا زخمی کنه ولی دست راستم قدرت بیشتری دارد و میتوانم دشمن را به هلاکت برسانم....! خلاصه بگم در این یکماه کاری و ورزشی بهتر از این مقدور نشد و فرصت نداشتم انجام دهم......! عید فطر شد و هوا هم سرد و چند روزی بهاری شد و اکثر نقاط کشور باران آمد و برخی مناطق سیل براه افتاد....اینجا هم باران خوبی بارید و هوا دلپذیر شد. منم از خوشحالی با کمک مادر اسپلنت پوشیدم و رفتم داخل حیاط و با پارالل شروع به راه رفتن کردم.....! قبل از راه رفتن اصلآ فکر نمیکردم بتوانم حتی سر پا بایستم چون یک ماه فقط خورده بودمو خوابیده بودم و هیچ حرکت و ورزشی انجام نداده بودم....! ولی با اینکه مدتی راه نرفته بودم خیلی عالی بود و بی نهایت به خودم امیدوار شدم...از خوشحالی زیاد در راه رفتن افراط کردم و باعث شد آن شب از درد پا خوابم نبره....نا گفته نماند بعد از ورزش و راه رفتن دوش گرفتم و تقریبآ اواخر شب بود وقتی برای استراحت و خواب در رختخوابم دراز کشیدم پنجره را باز گذاشتم تا از بوی کاهگل که پس از بارش باران به مشامم میرسید لذت ببرم....! اما بدن خیس و خسته ام در برابر نسیم دل انگیز شبانه تاب نیاورد و صبح متوجه شدم تب دارم و چشمانم و سرم به شدت درد گرفته.....! و این شد که چند روزی دچار سرماخوردگی و تب زیاد شدم........! در این روزهای سخت که دربستر بیماری و تب میسوختم جز مادرم و دوستی که از طریق و برکت همین وبلاگ سر راهم قرار گرفته کسی همدمم نبود...! چون این دوست یکی از همدردانم میباشد و وقتی میگویم تب دارم یا نا امیدم بخوبی میداند و اون لحظه بهتر از هر کسی منو درک میکند و خیلی خوشبختم که خدا او را سر راهم قرار داده تا بتوانیم برای هم سنگ صبور باشیم و دلسوز......! اکنون که دارم مینویسم حالم رو به بهبودی است و مشکل حادی ندارم و اگر در نوشتن و گذاشتن پست جدید سهل انگاری شده و دیرتر از حد معمول خدمت رسیدم دلیلش بیماری و کسالت بوده و دیگر اینکه اینترنت بنده چندان چنگی به دل نمیزند و بیشتر مواقع قطع یا سرعتش خیلی کمه....لذا سعی میکنم برای خوانندگان عزیز عکسهای جدید آپلود کنم تا بی نصیب برنگردند....امروز تو اخبار شنیدم یک خانم مشهدی پنج قلو بدنیا آورده. یکی از آنها پسر و چهار تای دیگه دختر بودند و یک آپارتمان مسکن مهر به آنها واگذار گردید لذا خواهش میکنم برای منم دعا کنید چنین همسری قسمت ما بشود تا با یک تیر راه پنج ساله را بروم....! تا قسمتی دیگر خدانگهدارتون

نظرات 17 + ارسال نظر
parham پنج‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:52 ب.ظ

سلام اقا مهدی عزیز.
چرا همیشه ویلچر رو دم دستتون نمیذارید که دسترسی سریع داشته باشید بهش؟
1 ماه ورزش نکردید !!!!!! اقا مهدی این ورزش خیلی مهم هست , خواهشا اینو کنار نذارید ....
اقا مهدی تمرکز کردن روی راه رفتنتون خیلی بهتون میتونه کمک کنه- چون شما سیستم نخاعتون اسیب دیده که بخشی از سیستم عصبی هم محسوب میشه اگه اشتباه نکنم . پس اگه تمرکز کنید رو راه رفتنتون جوری که انگار تازه اولین بار هست که میخواید راه برید و راه رفتن رو یاد بگیرید ... اینکار سیستم عصبیتون رو هم تقویت میکنه ...

>>>تا از بوی کاهگل که پس از بارش باران به مشامم میرسید لذت ببرم....<<< اقا به به ... ما اینجا پنجره رو باز کنیم جز دود و صدای ماشین چیزی نصیبمون نمیشه

امیدوارم خدا همسری به شما بدهد که با 1 تیر صاحب 8 قلو بشید . 4تا دختر 4 تا پسر . مسکن مهرشم نگیرید بهتره چون هر لحظه ممکنه خراب بشه , میدونید که با تف میسازن این مسکن مهر هارو ...
با ارزوی سلامتی برا شما ... خدانگهدار

سلام دوست خوبم...راستش هم مادرم هم من از دیدن ویلچر بیزاریم و همیشه جایی میزاریم که از دیدمون پنهان باشه.....نظرتون نسبت به اعصاب و نخاع دقیقا درسته و تا میتونم اینکار را در مواقع ورزش بکار میگیرم...از لطف و نظرتون متشکرم خدانگهدارت باشه

ناهید جمعه 25 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:19 ق.ظ

سلام آقا مهدی
داستان زندگیتوون خیلی جالبه از این نظر که همه درد مشترکی داریم به خصوص در ماه رمضان ،خودمون نمی تونیم روزه بگیریم و از اینکه اطرافیانمون روزه میگیرند بسیار ناراحتیم ...
چون اونا به ما کمک میکنند و ما دوست نداریم اذیتشون کنیم برای همین خیلی از کارهامون را دلمون نمیاد بهشون بگیم ...اما اتفاقا این عزیزان در آن ایام خیلی بیشتر به ما می رسند.
به هر حال منم لحظه شماری میکردم که ماه رمضون بگذره، البته از دعا غافل نبودم...
راستی شما چرا سهل انگاری می کنید ؟ این دومین باری هست که شما ازحموم در می آیید و مواظب خودتون نیستید و سرما می خورید خب یه مقدار رعایت کنید ...
اما از اینکه بعد از یکماه تونستید راه بروید خیلی خوشحال شدم ، من مطمئنم شما به هدفتان می رسید چون پشتکار دارید .
موفق باشید ،حتما ازدواج هم میکنید ان شاا...

سلام ناهید خانم ....از ابراز همدردیتون ممنونم .....شما بسیار با محبت هستید از لطف شما متشکرم

سودا شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:19 ب.ظ http://ranginkaman114.blogfa.com/

سلاااااااام الهی بگردم چرا باز سرما خوردید ؟ شما ادم احساسی هستید و هر وقت ذوق می کنید پشتش یک اذیتی را هم می کشید اشکال نداره اگر اون ذوقه به دردسر بعدش بیارزه
به برکت ماه مبارک و کمک هاتون به مادر مطمئنم خدا نظر خاص کرده که با عدم ورزش خوب راه می رفتید
اینکه دوست خوبی دارید که حرف زدن با او شما را ارام می کنه خیلی خوبه انشاا... یک همسر خوب خدا نصیبتان کنه که بچه دار هم بشوید و هر تعدادی باشه سالم و صالح باشند از خدا کم نخواهید زیاد بخواهید خدا هم میدهد
طنز در متن این سری جالب بود

سلام سودای مهربانم...از محبت شما سپاسگذارم ....امیدوارم دعاهایتان مستجاب گردد...متشکرم

نفس شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:24 ب.ظ

زندگی در گذر آینه ها جان دارد

با سفرهای پر از خاطره ایمان دارد

زندگی خواب لطیفیست که گل می بیند

اضطراب و هیجانیست که انسان دارد

زندگی کلبه ی دنجیست که در نقشه خود

دو سه تا پنجره رو به خیابان دارد

گاه با خنده عجین است و گهی با گریه

گاه خشک است و گهی شر شر باران دارد

زندگی مرد بزرگیست که در بستر مرگ

به شفابخشی یک معجزه ایمان دارد

زندگی حالت بارانی چشمان تو است

که در آن قوس و قزح های فراوان دارد

زندگی آن گل سرخیست که تو می بویی

یک سرآغاز قشنگیست که پایان دارد

سلام خوبی اقا؟
مواظب خودت باشه دیگه شما نمیدونید بدنتون ضعیفه ونباید سرما بخورید یکم هواستان را ج مع کنید اقا دیگه نبینم بی احتیاطی کنی باشه

سلام نفسم ممنونم از متن جالبتون خیلی از لطف شما متشکرم چشم مراقب هستم

طیبه یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:59 ق.ظ

سلام آقا مهدی
عید شما هم مبارک
امیدوارم خدا ما رو تو صواب روزه های بنده های خوبش شریک کنه:D
امیدوارم الان حالتون خوب خوب شده باشه
خیلی ناراحت شدم وقتی خوندم که سرماخوردید

خدا مادرتون رو براتون سلامت داشته باشه انشالله صدو بیست سال
اگه خانواده هامون نبودن چکار باید میکردیم؟
خدا همگیشونو برامون نگه داره سلامت

اون قسمت مگس کشی هم خیلی جالب بود، دشمنان!!!
سلامت و شاد باشید
انشالله همه دوستان وبلاگ بیایم عروسیتون انشاالله

سلام...خیلی از محبت تون سپاسگزارم...شما لطف دارید

چکاوک سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:23 ب.ظ http://yazdan-paki1.blogsky.com/

سلام دوست مشهدی من
پشه رو گفتین داغ دل مارو تازه کردین من که تیگه تیکه شدم توی تابستونی
واسه ی ماهماومد که یه بارون خوب بیاد ولی قسمت نشد زیاد بوی کاه گل راه بندازه.
ایشاالله یه همسر خوب قسمتتون شه که همه ی دردایی که تحمل کردین از یادتون بره
حالا که خوبین؟

طیبه سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:55 ب.ظ

نگرش درست نیمی از موفقیت است :

یکی میگفت شب فرا رسیده است

در حالیکه دیگری میگفت صبح در راه است !

ایول بهت امیدوار شدم.....

نفس جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:51 ب.ظ

بهترین بهانه باش برای آنکس که به تودل میبندد

استوارترین کوه باش برای کسی که به تو تکیه میکند..

دریای آرام وبدون تلاطم باش برای کسی به تووصداقتت

اعتماددارد

تو...خودت باش قبل ازاینکه کسی خودت رابه خودت نشان دهد

تو...مهربان باش پیش ازآنکه کسی مهربانی راازتوگدایی کند

تو...بخندمطمئن باش لبخندت دل خیلی هاراشادمیکند....

سلام اگه دیر میام به وبلاگت ببخشید اخه عمه شدم یه روزی شما بابا بشی بهت تبریک بگم انشالله

سلام مبارک باشه

ثریا چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:24 ب.ظ http://mazhabe20.blogfa.com

سلام. خوشحالم که رفع کسالت شده و بهتر شدین. عید شما هم مبارک هرچند دیره. ولی خب ماهی را هر موقع از آب بگیری تازه استو اما در مورد ویلچر هیچموقع از خودتون جداش نکنید و همیشه دم دستتون باشه و از دیدنش ناراحت نشین. چون اون فعلا پای شماست و باید باهاش دوست باشید. من که یک لحظه از کنارم دور نیست وگرنه زندگی خیلی برام سخت میشه. برادر خوبم ورزش را به هیچ قیمتی ترک نکنید. خدا را شکر که شما میتونید با وسیله ای راه برید. من که کامل قطع نخاعم هیچوقت حسش هم نمیتونم بکنم. براتون آرزوی سلامتی میکنم و همسری خوب با فرزندانی خوب
________ ._.;_'.-._
________{`-.-..-.'_,}
_______{;...{,۞..'.-'}
_______{..'-`..._;...';
________'-.-..._....-__.'..;_'.-.
__._.;_'..-.____|___{`-.-..-.'_.,}
_{`--..-.'._',}__|___{;..{,۞....-'}
{;...{,۞....-'}_|___{..'-`.._;..-';
_{..'-`.''._;..-'/''\____`'--.._....-'
_`'-.-.._..-'_/'''-;''\___/╱
[گل]آپم . نمیای؟[گل][بدرود]

سلام از خودتون و وضعیت فعلی و چگونگی حادثه در قسمت یاداشت برام بنویسید متشکرم از لطف شما....خدا بزرگه

طیبه جمعه 8 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:14 ق.ظ

سلام

امیدوارم حالتون خوب خوب باشه
اومدم پست بخونم دیدم عکس گزاشتید

کاش یه کم دوربینو به چپ میگرفت جناب عکاس تا پارالل هم دیده میشد:D

حیاط قشنگی دارید، ورزش کردن اینجا باید خیلی موثر باشه
ولی دوری ازین گلهای زیبا تو زمستون و پائیز خیلی سخته
پس تا هستن نهایت استفاده رو ببرید ازشون

سلامت و شاد باشید

سلامت و شاد باشید

سلام طیبه خانم....از یادم نرفته عکس پارالل سیار و کوچکو برات میزارم این که تو عکس دیدی پارالل ثابته شما باید کوچکه رو بسازید تا بتونی تو اطاق ورزش کنی...حالم خوب بشه میزارم حتما صبر کن فعلا...

طیبه دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:40 ق.ظ

سلام
ممنونم ازتون:)

طیبه دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:44 ق.ظ

دوباره سلام

حالتون هنوز خوب نشده؟؟:(

ببخشید من تمرکزم خیلی کم شده
الان تازه متوجه جمله آخرتون شدم

امیدوارم هر چه زودتر خوب خوب شید:)

سلام نه طیبه خانم....ولی در حال نقاهت هستم...متشکرم که جویای حالم هستید

لیلا دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:15 ب.ظ

سلام اقامهدی
چندمین باره میام سر میزنم بلکه پست جدید گذاشته باشی ولی متاسفانه خبری نیست
امیدوارم مصمم تر از قبل بنویسی چون همه دوستان منتظرن

سلامت و شاد باشی

سلام من شرمنده شما و دوستان دیگر هستم بخدا.....حالم مساعد نبوده وگرنه قصور نمیکردم به بزرگی خودتون ببخشیدسعی میکنم بزودی اپ کنم

نفس دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 06:48 ب.ظ

همیشه دعا کنید
چشمانی داشته باشید که بهترین را در انها ببینید،
قلبی که خطاکار ترین هار ا ببخشید،
ذهنی که بدی ها را فراموش کند
وروحی که هیچگاه ایمانش به خدا را از دست ندهد

مرسی لطف کردی

پسر شجاع سه‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:59 ق.ظ

باسلام.وبلاگت عالیه خدا انشاالله به همه ی مریض ها شفا عنایت کند.


سالم وشاداب باشی.

سلام مرسی از حضورتون لطف دارید دوست عزیز

طیبه سه‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:10 ب.ظ

جائی که راه نیست خدا راه را میگشاید


توکل برخدا
زود زود خوب میشید ان شاالله

مرسی طیبه خانم ....لبخند بر لب داشته باشی همیشه....از نوع افقی

شانار چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:27 ب.ظ

یعنی عاشق این خونه های قدیمی هستم

افتخار بدید در خدمتتون باشیم ...قابل نداره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد