جدال زندگی با آسیب نخاع

جدال زندگی با آسیب نخاع

خاطرات و تجربیات نخاعی شدن
جدال زندگی با آسیب نخاع

جدال زندگی با آسیب نخاع

خاطرات و تجربیات نخاعی شدن

16> نخاعی شدن و فصل بهار (قسمت سوم)سال1388

سلام و درود به همدردان محترم و دوستان عزیزم: فصل بهار روز های خوبی رو برایم ورق زد. تقریباٌ شش ماه از روز حادثه میگذشت. پیشرفت قابل توجهی کرده بودم. تازه یادم اومد از گوشی تلفن همراهم، که قبل حادثه روی داشبورت ماشین گذاشته بودم. از همسرم خواستم گوشیم را بیاورد. گفت :لوازم تو ماشین و لباس هایت خونه برادرت هست. با یک تماس تلفنی، لوازم و لباسهایم را، که داخل مشمایی سیاه رنگ ریخته بودند آوردن. از قیافه و ترکیب مشمای سیاه رنگ مشخص بود، قرار نبوده دوباره از این لوازم استفاده بشه. چون خودم قبلاٌ دیده بودم لوازم شخصی فوت شده ها رو معدوم میکردند. با خارج کردن متعلقات، چشمم به کت و شلوار دامادیم افتاد. آخرین بار تو بیمارستان طالقانی دیده بودم شون. هنوز قطرات خون روی یقه اش خودنمایی میکرد. عکس سمت راست (قسمت درباره من) آخرین روز زندگی کردن از نوع عادی را نشان میدهد. بخاطر عروسی و ازدواج میشه گفت بهترین روز زندگیم بود و بیادماندنی ترین، و بیادماندنی تر اینکه بهترین روز زندگیم تبدیل شد به بدترین روز عمرم. چیزی که خیلی برایم جالبه : اینکه بهترین روزهای عمرم، شیرین ترین خاطرات زندگیم، دوست داشتنی ترین دوستم را در آذر ماه پاییز بدست آوردم. همچنین بدترین روزهای عمرم و تلخ ترین لحظه های زندگیم، هم در آذر ماه پاییز اتفاق افتاده. با این همه خاطرات تلخش بازم پاییز و دوست دارم. چون ترکیب رنگهای زرد و نارنجی و قرمز درختان جاده های شمال و بخصوص جنگلهای خوش رنگ پاییزیش، محاله یادم بره.........! حمیرا در ترانه ای بخوبی از جاده های شمال یاد کرده. وقتی سالم بودم با گوش کردن این ترانه در داخل ماشین با گذر کردن از روی برگهای زرد پهن شده در روی سطح جاده آسفالته بلوار توس(آرامگاه فردوسی) لذت میبردم............! چون وقتی با سرعت از روی آنها رد میشدم، برگهای خشک با صدای خش خش خوشایندی به پرواز در میومدند .....! شما میتونید این کت وشلوار عتیقه رو که در آخرین ساعات سالم بودنم درمراسم عروسیم پوشیده بودم مشاهده کنید... شاید اگر "شوماخر" بودم حالا این لباسها ملیونها دلار ارزش داشت......! میخواستم از گوشی تلفن همراهم بگم، از جاده های شمال سر در آوردم.....! برای اولین بار توانستم گوشی تلفن را با سختی در دستانم نگه دارم و با کمک مدادی که با دندانهایم گرفته بودم اس ام اس بنویسم. شاید اگر در آن روز شارژ باطری گوشیم تمام نمیشد اون حادثه دلخراش رخ نمیداد. این اگر اگرها زیاد است اما دیگر چیزی رو عوض نمیکنه. ......! تنها چیزی که یک بیمار نخاعی برای همیشه از دست میده، خواب راحت و آرومه. بدلیل اسپاسم و درد و رنج ناشی از نخاعی بودن، خواب راحت یک آرزو میشه. البته دکترها داروهای خواب آور و آرامبخش زیادی تجویز میکنند. اما من ترجیح میدم درد و بی خوابی رو تحمل کنم، بهتر است از خوردن قرصهای شیمیایی، چون خوردن این تیپ قرصها در آینده عوارض بدی از قبیل لرزش دستها و تشنج ایجاد میکنه......! در اینجا چند نکته از عواملی که باعث تسریع در روند بهبودی بیماران نخاعی میشود شرح میدهم. خیلی از این امکانات را خودم نداشته ام ولی احساس میکنم بودنش خیلی به نفع بیماران نخاعی است. در درجه اول به محض مرخص شدن بیمار او را به خونه ای که در منطقه ای خوش آب و هوا باشد منتقل و سعی کنید اطراف بیمار خلوت و ساکت باشد. چون اوایل بیماری ریه احتیاج زیادی به اکسیژن و هوای مرطوب و پاک دارد. و لازم است فیزیوتراپی با تجربه استخدام تا از بروز عوارض غیر قابل جبران جلوگیری کرد. استفاده بجا و به موقع از لوازم توانبخشی کاری است که فیزیوتراپ باید انجام دهد . خودم بدلیل نداشتن و نبستن اسپیلنت در پاهایم، موجب کوتاه شدن آشیل پشت پا شدم. اکنون که می ایستم پاشنه پاهایم از زمین فاصله میگیرد و باعث تشدید اسپاسم و لرزش مداوم میشود. کارهای مثبت دیگر فیزیوتراپ، نشاندن، سر پا نگه داشتن، راه بردن با کمک بستن برس، تقویت کردن عضلات پاها و دستهای بیمار، استفاده از دستگاه الکتریکی، وغیره........است. چیز دیگری که از نظر من لازم و ضروری است،داشتن یک حمام بزرگ که دارای جکوزی و توالت فرنگی باشد. با گذاشتن یک تشک خوشخواب ضد آب در داخل حمام، به بیمار امکان میدهد در موقع استحمام راحت و صبور باشد، و بدلیل لاغر و نحیف بودن بدن احتمال ضربه دیدن و زخم شدن زیاد است. آب درمانی کمک میکند، رگهای خونی و اعصاب باز و نرم بشوند .حتی منافذ پوست بیمار رو باز و نرم میکند. داشتن یک تخت هیدرولیک یا مکانیک که قابل تنظیم باشد برای ایستادن و نشستن مورد لزوم است. زیرا اوایل بیماری فرد هیچ تحرکی ندارد. و آخر اینکه بیمار در مدّت بستری بودن در بیمارستان بطور قابل توجهی آب بدنش خشک و در نتیجه لاغر میشود با خوردن آب میوه های طبیعی میتوانید جبران کنید. خلاصه میگم از خوردن گوشت قرمز گوسفندی، ماهی، جگر، کله پاچه، روغن جوشانده استخوان گاو و شتر، شیر، تخم بلدرچین، سبزیجات، پسته، بادام هندی، و عسل حتماٌ حتماٌ کوتاهی نکنید........! در ضمن نگران گرانی و هزینه هایش نباشید چون نفری یکصد هزار تومان قراره به عنوان عیدی پرداخت کنند. و آن دسته از عزیزانی که تحت پوشش سازمان بهزیستی هستند ماهی چهل هزار تومان دریافت میکنند پس هیچ بهونه ای قابل پذیرش نیست.....! دوستان منو ببخشید حالم زیاد مساعد نیست . انشالله پست بعدی جبران میکنم.......تا اون موقع خدا نگه دارتون....!
نظرات 18 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:07 ب.ظ

خیلى دردناک است ، هیچ وقت و هیچ زمانى مناسب نیست براى نخاعى شدن، مخصوصا روز عروسى
خیلى خوشحالم که رو به بهبودى هستى، وامیدوارم که مشکل شما خیلى شدید نباشد،
الان پیشرفتت در چه حده، یعنى که توانای شما تا چه اندازه است؟
وتا چه قسمتى حس و حرکت شما برگشته ؟
با دیدن کیسه لباسها و موبایل منم گریه ام گرفت چون من هم بعد دو ماه وسایل داخل ماشین رو از جمله کیفم و موبایل و بقیه اساس رو نشونم دادند.....

سلام دوست عزیز. کاش اسمتون رو درج میکردید....شکر خدا رو به بهبودیم .میتونم رو تشک معمولی چند ساعتی بشینم .. تقریبا سی چهل تا شنا برم و شبی یک ساعت با کمک برس سر پا وایسم...متشکر از شما دوست داشتم از خودتون می نوشتید؟

شکیبا سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:22 ب.ظ

سلام
من میخوام بدونم بیمارهای نخاعی مثل شما عملکرد سیستم جنسیشون چطور هست؟
منظورم اینه که آیا آلت تناسلیشون متورم میشه؟
آیا انزال در این افراد صورت میپذیره؟

قبلا از همکاری شما متشکرم.

سلام عزیزم. حس و احساس نخاعی بستگی به مقدار اسیب دیدگی متفاوت است ...من پنجاه درصد حس دارم و متورم شدن ان کمی تقلیل پیدا کرده...ولی هنوز ازمایشی در خصوص انزال نداشتم...متشکرم

تیر سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:13 ب.ظ

مث اینکه جدا" حالت خوب نیست برو، برو استراحت کن یکم بهتر شی، بادام هندی هم بگیر جمعه فوتباله میچسبه!

ممنونم از لطف شما.

سودا سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:28 ب.ظ http://ranginkaman114.blogfa.com/

سلام
چرا حالتون خوب نیست ؟
شما در منطقه خوش و آب هوایی هستید ببینید افراد هم درد شما در تهران آلوده چه می کشند
وسایل ان روز را بدهید برود بگذارید زندگی جدیدتان با نگاهی نو شروع کنید انچه گذشت گذشته و در حال زندگی کنید
از اینکه همسرتان را از زندگیتان دور کردید کمی غصه دار شدم چون تا امروز ایشان را تحسین می کردم که در کنار شما در لحظات ابتدایی این مسیر سخت بودند ولی باز هم قوی باشید خدا همیشه یاور کسانی است که صدایش بزنند

سلام دوست خوبم: مشکل گوارشی داشتم و دل دردهای شدید....حالا بهترم...زندگی همینه پستی و بلندی دارد. من هم دارم به اینده فکر میکنم....خدانگهدارتون.

نسرین سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:40 ب.ظ

نسرین هستم، اسمم رو هم نوشتم اگر اشتباهى شده یا از پیرى است یا بیسوادى، احتمالا هم هردو مورد صحیح میباشد

ناهید سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:18 ب.ظ

سلام آقا مهدی
امیدوارم هرچه زودتر حالتون بهتر بشه. بنظر من به آینده فکر نکنید چون در حال حاضر لحظه های زندگی شما همون آینده ای هستن که در انتظارش بودید .با ایمان و باور قوی ، لحظه های زندگی رو بسازید و پیش بروید .هر کاری که برای پیشرفت بهبودی خود انجام دهید ، نتیجه اش رو حتما می بینید.شما خیلی با اراده هستید مطمئنم خدا هم کمکتان میکند.

سلام ناهیدم :ممنون از لطف شما.....خدا نگهدار

حیران چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ق.ظ

سلام آقا مهدی بلا دوره ان شا الله بهترید؟

سلام ...اکنون بهتر شدم ..ممنونم از اظهار لطف تون..

پریناز چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:20 ق.ظ

سلام
ان شاء الله زودتر خوب بشید و با روحیه بهتری بنویسید.تلاش و اراده شما برای خوب شدن قابل ارج نهادنه . مطمئن باشین بزودی سلامتی خودتونو بدست میارین. امیدوار باشین آینده از آن شماست.

سلام پری جون .....از ابراز لطف همیشگی شما ممنونم...

دونده چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:49 ب.ظ

سلام
شبتون به خیر و سلامت

لحطه سختی بوده....درک می کنم.....:((
==

مثل اینکه حالتون خوش نبود. بهترین انشالله؟
دعاگوی سلامتی تون هستم

سلام ....دوست همیشگی....خوبه خوبم..ممنونم از لطف شما..

دیبا چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:02 ب.ظ http://spinalcord.blogfa.com

سلام . درسته که یه کم دیرشد اما بااجازه تون لینکتون کردم . به جان خودم تازه ماشین و ازصافکاری گرفتم حیفه !!!!!!! موفق باشید .

حیران پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:35 ق.ظ

سلام الان یادم اومد مادر بزرگم برای نرم شدن رگهای پاهای من که بنا به مشکلی خشک شده بود دمبه گوسفندی را با زرد چوبه میکوبید و میبست به رگهای پشت زانو تا نرم بشه .
شاید در مورد شما هم کار ساز بشه

سلام... اینکار رو چند بار انجام دادم. اما زرد شدن بدن خیلی ناجوره.....

علی پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ق.ظ

من جای شما بودم به جای تو خونه موندن میرفتم توی جامعه
یه روز پارک یه روز سینما ....
انقدر خودتون رو به توی خونه موندن محدود نکنید.

سلام. امثال من با نسیمی لرزمون میگیره با حرارتی کم گر میگیریم. نمیدونم متوجه شدی یا متوجه بکنم؟

حیران پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:30 ب.ظ

بله حق با شماست اما هم کم خرجه هم به نظرم زرد شدن بدن در مقابل درد کشیدگی اون تاندومهای خشک مشکل جدی نباشه
یکی به خواهرم در این مورد روغن الاغ را توصیه کرده بود
شاید در مورد شما هم کار ساز باشه

جل الخالق .....درسته تو مملکت ما الاغ زیاده ولی روغن شو از کجا بیارم

علی پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:02 ب.ظ

نه متوجه نشدم
میشه بیشتر توضیح بدی؟
من افراد معلول زیادی رو میبینم که خودشون رو محدود به خونه نکردن و فعالیت های روزانه خودشونو به خوبی انجام میدن.
مشکل شما چیه؟؟

افرادی مثل من بدلیل بیماری های دیگری که ناشی از بیماری ضایعه نخاعی میباشد مجبورند چند سال اولیه رو داخل اطاق بمونند ......در این صورت مثل گیاهان داخل گلخونه نرم و نازک میشن.. به محض بیرون رفتن بایه نسیم سرما میخورند با یک افتاب ضعیف حتی میسوزند.....وگرنه هیچکس دلش نمیخواد تو خونه زندونی بشه این یکی از مشکلاته خیلی موانع دیگر هست که وقت نمیکنم شرح بدم اگر کسی رو با این بیماری میشناسی برو خدمتش تا برات توضیحات لازم رو بعرضد...

ناهید جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:58 ب.ظ

آقا مهدی با اجاز ه شما می خواستم برای علی آقا چند کلمه ای بنویسم:
علی آقا شما همه نوشته های آقا مهدی رو کاملا خونده اید ؟
اگر خونده اید پس چطور متوجه نشدید که ایشان چه مشکلی دارند؟ واگر نخونده اید چگونه بدون اینکه متوجه شوید به ایشان پیشنهاد گردش وسینما و تفریح می دهید ؟ یعنی واقعا خودشون نمی دونند که انسان اساسا نیاز به تفریح و مسافرت دارد ؟ به خصوص آقا مهدی که قبلا به خاطر شغلشان همیشه توی جاده ها بودند .
شما با پیشنهادتان باعث شدید که چند ساعتی آقا مهدی وهمدردان ایشان بیشتر غصه دار شوند . حتما بنظر خودتان خیلی به مهدی کمک کردید !!!
نیمه پر لیوان این هست که آقای مهدی توسی در نویسندگی خیلی با استعداد هستن ومطمئنم قلم ایشان به جای خودشان نه تنها پارک و سینما ، بلکه خیلی جاهای نرفتنی را خواهد رفت و پیام با اراده بودن صاحبش را به همه خواهد رساند .

ممنونم عزیز ..چی بگم ولی جواب چند نفر دیگه رو دادم که علی اقا را شامل نمیشود.در پستی مخصوص و موقتی...

سارا دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:31 ب.ظ

سلام
میونتون با گل و گیاه چطوره؟
پیشنهاد میکنم چند تا گلدون گل فصلی بخرید و باهاشون ارتباط برقرار کنید.
مطمئن باشید بی تاثیر نیست.

تو خونه گل رز و گلهای بهاری دارم و یکماه دیگه شروع به کاشتن میکنم...

چکاوک شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:24 ق.ظ http://yazdan-paki1.blogsky.com/

واااااااااااااااااااااااااااای کیف کردم اقا مهدی
خیلی رویایی بود جاده های شمال
ببخشید یه مدت نبودم
عیدی رو گرفتیم یه ابم روش اصن نفهمیدیم چه جوری رفت
هر کسی با هر طرز تفکری از نوشته هاتون لذت میبره
عالی مینویسی
میگم وان پلاستیکی هم خوبه ها پدرم برای اعصابش توش میخوابه میگه خیلی خوبه
اگه احتیاج دارین امتحان کنین شاید خوب باشه
راستی من هنوز این جریان اسپاسم رو متوجه نشدم اگه وقت کردین وحالشو داشتین تو وب خودم برام توضیح بدین
پستای بدی ای شالله تو یه نوبت دیگه

ممنونم عزیز....خوش اومدی..امیدوارم حساب عابر بانکت همیشه پرپول باشه...وان مورد نظر شما رو دارم و هوای گرم از اون استفاده میکنم خیلی هم خوبه...........در مورد اسپاسم میام خونه توضیح میدم...

مهدی چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:44 ب.ظ

سلام عزیز. وبلاگت خیلی منو جذب کرد و تحت تاثیر قرار داد. الان نمازاتو میخونی؟

سلام دوست خوبم...شما لطف دارید .....اره عزیز..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد