جدال زندگی با آسیب نخاع

جدال زندگی با آسیب نخاع

خاطرات و تجربیات نخاعی شدن
جدال زندگی با آسیب نخاع

جدال زندگی با آسیب نخاع

خاطرات و تجربیات نخاعی شدن

30>نخاعی شدن و فصل پاییز سال 1391



سلام و درود به تمام خوانندگان و دوستان عزیز...بیست و چهارم آبان ماه سال 1391 برابراست با چهار سال نخاعی بودنم. با گذشت روزها و ماهها و سالها اینک به این نتیجه رسیده ام که انسانها بخصوص بیماران با امید زنده اند و به زندگی ادامه میدهند. یادم میاد روزهایی که در بیمارستان امدادی بستری بودم با خودم عهد بستم با تلاش و امید با این بیماری مقابله کنم چون اعتقاد داشتم هر بیماری در برابر اراده من ناچیز است.....با این طرز فکر توانستم لحظه های سخت بیماری ، که مرگ را در یک قدمی خودم میدیدم مقابله کنم......در مدت دو ماه بستری بودن در بیمارستان با درایت و هوشیاری که داشتم توانستم پرستاران را از اشتباهات ناخواسته اگاه کنم...با توجه به امکانات و لوازم مصرفی خوبی که در بیمارستان استفاده میشد هیچ جای نگرانی نبود اما این پرسنل بخش i.c.u بودند که توهّم و ترس را در دل بیماران ایجاد میکردند....نمیخواهم در مورد جزییات آن روزها بنویسم زیرا قبلا عرض و مکتوب شده است....بعد از مرخص شدن از بیمارستان توانایی خوردن و آشامیدن پیدا کردم که این خود به تنهایی امتیاز خوبی بود برای ادامه حیات و امید به زندگی داشتن...چون قبلا آشنایی با این بیماری نداشتم خود را نسبت به زمان صرف شده و طولانی شدن بیماریم شکست خورده میدانستم ....بارها از خودم نا امید شدم و خود را سرزنش میکردم که چه شد آن اراده محکم و استواری که به آن میبالیدی.....! تا زمانی که نمیتوانستم روی ویلچر بشینم از لحاظ روحی خیلی آشفته و نگران آینده بودم....تا زمانی که بیماران امثال خودم را ندیده بودم فکر میکردم من بدشانسترین و تنها نخاعی کشور هستم...از وقتی با اینترنت آشنا شدم و کنجکاو در مورد بیماریم جستجو کردم، با عزیزانی آشنا شدم و خاطرات و شرح حال آنها را مطالعه کردم تمام تصورات غلط را از ذهنم دور کردم ....آنگاه متوجه شدم من نسبت به زمان پیشرفت خوبی داشتم و خودم خبر از آن نداشتم...و دیگر اینکه همیشه در خواب و بیداری از خودم و از گناهانی که در دوران جهالت کردم شرمسار بودم و دلیل این بیماری را علتی چون گناه میدانستم....ولی الان چنین اعتقادی ندارم زیرا میدانم خداوندی که اینقدر مهربان و بخشنده هست گناهان کوچک ما را با این دردهای سخت و زجر آور مقایسه و تحمیل نمیکند....و علت این بیماری و حوادث چیزی نیست جز یک اتفاق ساده ...که برای هر کسی ممکنه اتفاق بیفته چون با چشمان خود دیدم که در بخش i.c.u چه افرادی بستری بودند از بچه پنج ساله گرفته تا زن و مرد هفتاد ساله...بنابراین مطمئنم اون دختر بچه پنج ساله که کمرش شکسته و نخاعی شده مرتکب هیچ گناهی نشده و معصوم و پاک است...از قبیل آیدای عزیز و بسیاری دیگر که در همین لحظه با برانکادر وارد i.c.u های بیمارستانهای مختلف میشوند....از قدیم تا بحال بوده و هست و الان با کثرت زندگی ماشینی این اتفاقات بیشتر به چشم میخورد...قدیم ها از روی الاغ و شتر و اسب و درخت می افتادند و نخاعی میشدند اما در عصر ما ار سوار شدن بر ماشین و موتور و نردبان حوادث این چنینی رخ میدهد....یا برای مثال بچه های فراوانی هستند که با وجود سن کم دچار سرطان خون میباشند...ایا اینها گناهکارند ؟ نه ...گفتن و نوشتن این جملات معنی ان این نیست که گناه بکنیم و هیچ حساب و کتابی در دنیا و آخرت نیست...چون فطرت انسانها چنین رفتاری را نمیپسندد. و همه با هم و در کنار یکدیگر باید زندگی کنیم و از نعمتهای خوب خدا بدرستی استفاده کنیم...این جملات برای تسلی دل بیمارانی چون خودم لازم و واجب است زیرا در مسیر بهبودی و امید به زندگی باید از آرامش بهره ببریم.....اکنون درک میکنم شش ماهه اول بیماریم با وجود این افکار خیلی سخت و دشوار بوده به اضافه دردهای ناشی از عوارض نخاعی بودن.....با دور ریختن این افکار و صبر و تلاش موفق شدم در تابستان سال 91 امیدوارتر از قبل به تمرینات و توانبخشی جسم و روحم ادامه بدهم و پیشرفت های چشمگیری بدست بیاورم ....برای خودم برنامه ریزی تدوین و روزی چند ساعت ورزش کردم. بعد از مدتی توانستم با کمک پارالل چند قدمی راه بروم و قبول دارم که باز هم مشکلاتی باعث میشود که بیمار از ادامه تمرینات باز ماند ...اما دلیل بر ناکامی نیست.....این بیماری در یک لحظه اتفاق می افتد و انسان را از پا در میاورد ...ولی برای مقابله با این بیماری باید سالها تلاش کرد تا نتیجه کمی بگیری...امیدوارم علم و تکنولزی بزودی به بهبودی کامل بیماران نخاعی منجر بشود تا بیماران دیگر دشواریها و دردهای ما را تجربه نکنند......امین  /در آخر خودم را مسئول میدانم ازدکتر پرفسور خانم پروانه وثوق یادی کنیم ایشان در اول خرداد ماه 92 فوت کردند.. بزرگی این زن و خدمات زیادی که این دکتر به بیماران سرطانی و خانواده های آنها کرده مطمئنم جایش در بهشت برین است..خداوند او را قرین رحمت کند..امین  (حیف این دکترهای با وجدان که میمیرند) دانشجویانی که پزشکی میخوانید سعی کنید هم انسان باشید هم دکتر تا نامتان و یادتان بی نیکی ثبت شود.....تا قسمتی دیگر خدا نگهدار        پی نوشت : گاهی قصه زندگی یکی از ما درسی است برای دیگران و گاهی غرور و خیلی خصلت های بد دیگر باعث میشوند که افراد نخواهند حقیقت را ببینند یا حتی اگر می بینند ابراز کنند که برایشان مهم نیست اما در اختیار گذاشتن تجارب درست و از حقیقت گفتن وظیفه ماست اینکه اثر دارد یا نه وظیفه ما نیست هدایت و اثرگذاری با خداست همانطور که خداوند به پیامبرش هم می گفت تو تنها ابلاغ کن و در پی آن غصه اینکه به راه امدن یا نه را نخور.....(بر گرفته از وبلاگ سودا خانم....که باعث نوشتن دوباره من شد)

نظرات 21 + ارسال نظر
چکاوک پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:35 ب.ظ http://yazdan-paki1.blogsky.com/

سلام
روز مرد مبارک مرد بزرگ
میلاد رو بهتون تبریک میگم
امین روحش شاد پروانه وثوق
بانوی زیبای ایران
البته زیبا ...نه از اون دست
از تجربیات شما نهایت استفاده رو بردم
به امید پیشرفت روز افزون تکنولوژی برای برای افراد با زایئه ی نخاعی...
با این پستتون عجیب ادم نورانی میشه ها
میگم این مطالبتونو کتاب نمیکنید؟

سلام به شما....ممنونم از تبریک و محبت شما دوست خوبم...خوشحالم که نوشته های من مثمر ثمر واقع شده...شاید در اینده چنین کاری انجام بدهم...اگر یه ناشر خوب پیدا بشود..متشکرم

دیبا پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:54 ب.ظ http://spinalcord.blogfa.com

سلام
میلاد حضرت علی علیه السلام شاه مردان وخدمت شما وخانواده محترمتان تبریک میگم . موفق وسلامت باشید .

سلام ممنونم از شما.....منم متقابلا عید رو به شما و بخصوص پدرتون تبریک میگم....مرسی

ناهید جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:04 ق.ظ

سلام آقا مهدی
صبح بخیر ، روزت مبارک مرد شجاع
از خدا می خوام به حق این روز عزیز ( میلاد حضرت علی (ع) )
به همه ی بیماران شفا عطا فرماید ، به خصوص بیماران سرطانی .
روح خانم دکتر وثوق شاد و قرین رحمت .

سلام ناهید خانم...مرسی از محبت شما ...در جواب دعاتون امین میگم...خدانگهدارتون

نفس جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:22 ق.ظ

سلام
به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن ، کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست . اشکهای تو را پاک می کند و دستهایت را صمیمانه میفشارد . تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت .
و اگر باور داشته باشی میبینی ستاره ها هم با تو حرف میزنند .
باور کن که با او هرگز تنها نیستی ، فقط کافیست عاشقانه به آسمان نگاه کنی ......
شاد باشی سلامت

سلام نفس خانم ...ممنون از جملات زیبایت..متشکرم امیدوارم در امتحانات پیروز و سر بلند باشی ..برات دعا میکنم

خواننده همیشگی شما جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:38 ق.ظ

آقا یه انتقاد دارم من
شما چرا انقدر دختر خانمها رو تحویل میگیری ولی آقایون رو نه؟؟
لطفا یه بار دیگه جوابایی که به خانمها و آقایون میدی رو یه مقایسه کن.
مرسی.

سلام ...والله چی عرض کنم ...اصلا شما اقا پیدا کن بعد بگو...بعدشم مگه به خانمها شیرینی و شکلات دادم که به اقایون ندادم......حرفتون منطقی نیست .....اما چون خانمها بیشتر، حس شون رو از خوندن مطالب منتقل میکنند، منم خودمو موظف میدونم جواب انها رو بدهم/ متشکرم

چکاوک جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:21 ب.ظ http://yazdan-paki1.blogsky.com/

چون ما خانومها جنس برتریم
چون ما خانومها جنس ظریفی و حساسیم...برای همین آقا مهدی با لطافت باهامون حرف میزنه .. اصلا دوست داره اینطور حرف بزنه شما مشکلی داره آقا جون؟
آقا مهدی شما اصلا ناراحت نشو یه عده هستن ظرفیت ندارن ایشون هیچ اسم و نشونی هم از خودش نزاشته یه ترسو بیشتر نیست...

اره منم موافقم....هیچ ناراحت نیستم اگه ناراحت میشدم که کامنتشو تایید نمیکردم...ازادید هر چه دوست دارید بنویسید بشرطی که به همدیگه احترام بذارید...مرسی

نسرین شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:39 ق.ظ

سلام اخویى، خسته نباشید
خدا رحمت کند همه رفتگان را

سلام خواهرم .....ممنون از شما خدا رفتگان شما رو هم رحمت کند...امین

خواننده شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:07 ب.ظ

سلام ای بزرگ مرد
میخوام یک سایت که امروز پیدا کردم به شما معرفی کنم
http://samaaneh.com/
در نوع خودش بینظیره ولی فکر کنم خیلی وقته به روز نشده
خیلی دوستتان دارم

سلام خواننده گرامی....سر فرصت میخونم....مرسی منم همینطور

نرگس یکشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:10 ب.ظ

سلام
پس دیگه خاطراتتون تموم شد و منتظر نباشیم؟

سلام....چطور به این نتیجه رسیدید.....بیشتر توضیح دهید

چکاوک دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:37 ب.ظ http://yazdan-paki1.blogsky.com/

سلام آقا مهدی
من این نظرو نذاشتم
نظر دومی که درجواب (خواننده همیشگی شما بوده)
چرا بعضیا انقدر بی جنبه ان چه کسی به خودش چنین اجازه ای داده که از اسم من مایه بذاره...
من که راضی نیستم
قرار نبود توی دو هفته ی دیگه بیام نت به خاطر امتحاناتم ولی این جوابو لازم دونستم
خیلی دلم میخواد بدونم چه کسی این کارو کرده
اگه دقت کنید عکس اواتار منم نداره نظر متقلب محترم...
باتشکر از شما حتما این نظرمو تایید کنید...

سلام ...شما ناراحت نشو عیبی نداره ...کسانی که عمدا چنین کارهایی میکنند فرهنگ و ادب ضعیفی دارند که نشان دهنده شخصیت انان است....و اگر دوباره تکرار شود قابل پیگرد میباشد....متشکرم

نفس سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:47 ق.ظ

خدایا ...
هیچ می دانی که همیشه به موقع
به دادِ دلم.. تو می رسی ؟؟!
آنجا که خسته ام ..
آنجا که دل شکسته ام ..
آنجا که ازهمه ی عالم و ادم گسسته ام ..
همیشه تو همان دستی هست
که می گیری از دلم غبارِغمها را،
خدایِا..... سپاس

سلام خوبی اقا
امیدوارم خوب خوب باشی وهرروزشادتر از روزهای قبل وبهتر
دلت شادو لبت همیشه شاد باشه
هر روز امیدوارتر ودلشادتر از روزهای قبلت باشی
دلت پر از مهربانی خدا باشه

سلام نفس خانم...واقعا این متن به دلم نشست.........خیلی ممنونم..لطف داری

شکیبا سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:12 ق.ظ

سلام
میتونم بپرسم رشته ورزشی شما چیه؟
چون توی خاطراتتون خوندم میخواید در آینده در مسابقات پاراالمپیک شرکت کنید.
براتون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم.

سلام ....وقتی سالم بودم در رشته کشتی فعالیت داشتم........اما الان وضعیتم متفاوت است..تصمیم دارم مشاوره بگیرم تا توانایی رشته ورزشی مشخص شود

حیران سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:20 ب.ظ

با یه دنیا شرمندگی و کلی تاخیر روز آقایون رابه شما تبریک میگم

خواهش میکنم دشمنتون شرمنده باشه ...مهم اینه که اومدی و تبریک گفتی...خیلی ممنونم ....امیدوارم شادو سرحال باشی و صبور

نرگس چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:45 ق.ظ

خب حالا که آپ نمیکنید برای اینکه یه مقدار سر و سامون بدیم به وبلاگ خودم چن تا سوال ازتون میکنم:

1.غذاهای مورد علاقتون چیه؟
2. از چه غذاهایی بدتون میاد؟
3.آخرین باری که رفتید زیارت امام رضا کی بود؟
4.شبکه های مورد علاقه ماهوارتون کدوماس؟
5.توانتخابات به کی رای میدین؟ چرا؟

همه غذاها رو میخورم ....از هیچ غذایی بدم نمیاد...چند تایی رو زیاد دوست ندارم....از عید حرم نرفتم بخاطر سردی هوا و شلوغی شهر......من ماهواره خوشم نمیاد و ندارم گاهی وقتها خونه دوستام میبینم .....انتخابات !! رای!!! من!!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:30 ق.ظ

همونطوری که خودتون هم گفتید انشاالله به زودی علم به جایی برسه که همه رنجها و دردهای انسانهارو حل کنه... من خودم در یک زمینه علمی فعالیت دارم و همیشه از خدا میخام که منو در این زمینه پیشرفت بده و بزرگ کنه... البته نه بخاطر پول و ثروت بلکه بخاطر حل کردن دردی از دردهای مردم... انشاالله شما هم بهبودی کامل پیدا کنین
ما فقط میتونیم دعا کنیم.
ممنون دوست عزیز

خدا بهتون توفیق عنایت فرماید...و چقدر خوبه انسان برای جامعه و همنوعانش مثمر ثمر باشه........خدانگهدارتون

نرگس پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:12 ق.ظ

عجیبه!! قبلا که گفته بودید ماهواره دارید!!!!

عجیب اینه که انتظار دارید به این سوالات پاسخ درست بدم..! خیلی به نکاتی که مربوط به موضوع وبلاگ نیست سوال نکنید خواهشن.....مثل این میمونه که یکی سوال کنه شما روزی چند بار مشروب میخورید اونم در جایی عمومی که مخاطبین زیادی از همه نوع سلیقه ها وجود دارند....چنین سواهایی رو ایمل یا پیامک کنید تا دقیق و با جزییات جواب بدهم....ممنونم

مهسا پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:56 ب.ظ

آقا مهدی ایشالا هر چه زودتر به سلامتی برسید. اراده و کوشش و روحیه شما برای من ستودنی هست شاد باشید

ممنونم مهسا خانم ....خیلی از محبت شما سپاسگذارم

شانار پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:06 ب.ظ

عکسای جدید آپ کنید.

عزیزم اینقدر این روزا سرعت نت پایینه که نمیشه حتی یه پست جدید بزارم ..فکر کنم بخاطر انتخاباته....یک ساعت زمان میبره تا وصل بشم چون نتم دیال است.....درست بشه حتما

سایه ها وستاره ها جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:20 ق.ظ http://sayehavasetareha.blogfa.com/http://

سلام مهدی آقا اتفاقی با و بتون آشنا شدم من با گروه بچه های باران و چند گروه دیگه که در زمینه افراد توانمند مثل شما فعالیت می کنند آشنا هستم لینک اونها تو وبم هست توصیه می کنم با گروه هنری باران آشنا بشید خیلی از نظر روحی روانی به درمانتون کمک می کنه

سلام خیلی خوشحالم از اشناییتون ...حتما سر میزنم ..متشکرم

نفس جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:13 ب.ظ

همه چیز گاه اگر کمی تیره می نماید ...
باز روشن می شود زود،

تنها فراموش مکن این حقیقتی است:

بارانی باید٬ تا که رنگین کمانی برآید

و لیموهایی ترش ، تا که شربتی گوارا فراهم شود

و گاه روزهایی در زحمت،

تا که از ما، انسان هایی تواناتر بسازد؛

خورشید دوباره خواهد درخشید، خیلی زود

و تو خواهی دید ...
سلام خوبی اقا با روزهای مهربان بهار چطوری خوبی یا نه روزهای پر از شادی ونشاط وخوبی همیشه بانشاط باشی ومثل بهار سرسبز وشاداب

مرسی نفسم...هر فصل قشنگی خودشو داره .بهار با گلها و گیاهان زندگی میکنیم...ممنونم

سودا شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:28 ب.ظ http://ranginkaman114.blogfa.com/

سلام
من مسافرت بودم و دعاگوی شما دوستان و به نیابت همه ملتمسین دعا نماز خواندم و زیارت کردم انشاا... همه بیماران را خدا شفا دهد چه بیماران جسمی چه بیماران روحی
سفر عجیب و سنگینی بود انشاا... قسمت شما وقتی دو تا پیرزن 80- 90 ساله با ویلچر با گروه ما همراه بود به همتشان احسنت می گفتم
اینکه باعث ادامه راهتان شدم تا باز هم بنویسید واقعا خوشحالم
مرا خیلی دعا کنید که این روزها خیلی ذهنم درگیره

سلام سودای عزیز...ممنونم از لطف شما..امیدوارم بزودی شرایط عادی به ذهن و روحتان برگردد و شاد و سلامت باشید/ خدانگهدارشما عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد